ای آرزوی مهرتو سیلابکینهها
بر هم زنکدورت سنگ آبگینهها
ملاح قدرت تو ز عکس تجلیات
راند به بحرآینهٔ دل سفینهها
آتشپرست شعلهٔ اندیشهات جگر
آیینهدار داغ هوای تو سینهها
از حیرت صفای تو خونی است منجمد
اشک روان سطر به چشم سفینهها
درکارگاه حکم تو بهرگداز سنگ
آتش برون دهد نفس آبگینهها
آنجاکه مهر عشق کند ذرهپروری
جوشد گل شرافت ذات ازکمینهها
تا پایهای ز قصر محبت نشان دهیم
چون صبح چاک دل به فلک برد زینهها
بیدل به خاکساری خود ناز میکند
ای در غبار دل ز خیالت دفینهها
بیدل دهلوی
اشعار شاعران معاصر
تو ,دل ,بیدل ,ز ,مهرتو ,سفینهها ,ای آرزوی ,آرزوی مهرتو ,دهیمچون صبح ,نشان دهیمچون ,قصر محبتمنبع
اصلا چرا دروغ،همین پیش پای تو(ناصر حامدی)
از هجوم نغمه ای بشکافت گور مغز من امشب(سهراب سپهری)
بس تازه و ترى چمنآراى كيستى(بابافغانی)
بردی از یادم . دادی بر بادم (پرویز خطیبی)
به پیشگاه خداوند بنده ای بردند(ابوالقاسم حالت)
گر ترا عشوه چنان، شیوه چنین خواهد بود (حلاج)
دیرگاهی است که در این تنهایی (سهراب سپهری)